پدری برای پسرش تعریف میکرد که: گدایی بود که هر روز صبح وقتی از این کافه ی نزدیک دفترم میاومدم بیرون جلویم را میگرفت. هر روز یک بیست و پنج سنتی میدادم بهش... هر روز! منظورم اینه که اون قدر روزمره شده بود که گدائه حتی به خودش زحمت نمیداد پول رو طلب کنه. فقط براش یه بیست و پنج سنتی میانداختم. چند روزی مریض شدم و چند هفته ای زدم بیرون و وقتی دوباره به اون جا برگشتم میدونی بهم چی گفت؟ پسر: چی گفت پدر؟ گفت: «سه دلار و پنجاه سنت بهم بدهکاری...!» بعضی از خوبی ها و محبت ها، باعث بدعادتی و سوءاستفاده میشه...!,نیکی که از حد بگذرد,نیکی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند,نيكي كه از حد بگذرد,نیکی که از حد بگذرد ابله گمان بد برد,نیکی که از حد بگذرد نادان گمان بد کند,شعر نیکی که از حد بگذرد,شعر نیکی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند ...ادامه مطلب
ای ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ، ﺑﻪ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﻣﺎ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ، ﻭ ﺑﻪ ﻋﻮﺍﻡ ﻣﺎ ﻋﻠﻢ ، ﻭ ﺑﻪ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ ، ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﻣﺎ ﺍﯾﻤﺎﻥ ، ﻭ ﺑﻪ ﻣﺘﻌﺼﺒﯿﻦ ﻣﺎ ﻓﻬﻢ ، ﻭ ﺑﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﺎﻥ ﻣﺎ ﺗﻌﺼﺐ ، ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﺎ ﺷﻌﻮﺭ ، ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻣﺎ ﺷﺮﻑ ، ﻭ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻥ ﻣﺎ ﺁﮔﺎﻫﯽ ، ﻭ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻣﺎ ﺍﺻﺎﻟﺖ ، ﻭ ﺑﻪ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﻣﺎ ﻋﻘﯿﺪﻩ ، ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﻋﻘﯿﺪﻩ ، ﻭ ﺑﻪ ﺧﻔﺘﮕﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ، ﻭ ﺑﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭﺍﻥ ﻣﺎ ﺍﺭﺍﺩﻩ ، ﻭ ﺑﻪ ﻣﺒﻠﻐﺎﻥ ﻣﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ، ﻭ ﺑﻪ ﺩﯾﻦ ﺩﺍﺭﺍﻥ ﻣﺎ ﺩﯾﻦ ، ﻭ ﺑﻪ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﺎ ﺗﻌﻬﺪ ،,مناجات دکتر شریعتی,مناجات دكتر شريعتي,مناجات دكتر شريعتي با خدا,مناجات از دکتر شریعتی,مناجات با خدا از دکتر شریعتی,کتاب مناجات دکتر علی شریعتی ...ادامه مطلب